جدول جو
جدول جو

معنی تیره روزی - جستجوی لغت در جدول جو

تیره روزی
(رَ / رِ)
بدبختی. ادبار. تیره بختی، عیاری و مکاری. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تیره روزی
سیاه روزی بدبختی
تصویری از تیره روزی
تصویر تیره روزی
فرهنگ لغت هوشیار
تیره روزی
بدبختی، سیه روزی، تیره بختی، شوربختی، فلاکت، نکبت
متضاد: خوش بختی، نیک بختی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیره روز
تصویر تیره روز
تیره روزگار، سیه روزگار، سیه روز، بدبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیره رومی
تصویر زیره رومی
کراویا، گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، کرویا، کراویه، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیره روان
تصویر تیره روان
سیه اندرون، تیره دل، سیاه دل، برای مثال چو پیروز شد دزد تیره روان / چه غم دارد از گریۀ کاروان (سعدی - ۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
بدرایی وناراستی و نادرستی. بداندیشی و بدفکری:
در این کشور که هست از تیره رایی
سیه کافور و، اعمی روشنائی.
نظامی.
ز نادانی و تیره رائی که اوست
خلاف افکند در میان دو دوست.
سعدی (بوستان).
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ رَ)
خشمناک. دلتنگ. غمگین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز گفتارشان خواهر پهلوان
همی بود پیچان و تیره روان.
فردوسی.
چو برخواند آن نامه را پهلوان
بپژمرد و شد کند و تیره روان.
فردوسی.
گریزان بشد بهمن اردوان
تنش خسته از تیر و تیره روان.
فردوسی.
به تو هر که یازد به تیر و کمان
شکسته کمان باد و تیره روان.
فردوسی.
، تیره رای. بداندیش. تیره باطن:
مگر کین آن شهریار جوان
بجویم از آن ترک تیره روان.
فردوسی.
سپه را به آیین نوشیروان
همی راند این سند تیره روان.
فردوسی.
چو پیروز شد دزد تیره روان
چه غم دارد از گریۀ کاروان.
سعدی (گلستان).
، نامتعادل. سست عقل. بی مایه. کودن:
چو اندر پس پرده ماند جوان
بماند منش پست و تیره روان
بود مرد از بهر کوپال و گرز
که بفرازد اندرجهان یال و برز.
فردوسی.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
پررویی. بی حیایی. بی شرمی. شوخ چشمی.
- خیره رویی کردن، پررویی کردن. بی حیائی کردن، بی شرمی کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیره رنگی
تصویر تیره رنگی
سیاهرنگی سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره روز
تصویر تیره روز
سیاه روز بدبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره روز
تصویر تیره روز
بدبخت
فرهنگ فارسی معین
بداقبال، بدروزگار، سیه روز، شوربخت، مفلوک
متضاد: خوش اقبال، خوش بخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
الظّلام على
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
Grimness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
gravité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
важкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
ağırlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
тяжесть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
شدت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
ভার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
uzito
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
무게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
ciężkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
重さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
מִשְׁקַל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
गंभीरता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
berat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
Schwere
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
zwaarte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
gravedad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
gravità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
gravidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
严重
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
น้ำหนัก
دیکشنری فارسی به تایلندی